فلسفه و هدفهاي پرورش ، تعليم و تربيت

 ميدانيم كه در دنياي امرورز براي پدري و مادري من و شما نه قرار هست كه دوره اي ببينيم و نه اجازه اي

بگيريم . و حال آنكه در بسياري از كشورها از جمله در امريكا وقتي كه شما بخواهيد كار بسيار ساده اي

را انجام بديد بايد دوره آموزشي مشخصي رو طي كنيد در عين حال قرار هست كه به مقدار زيادي تحت

نظر افراد آگاه كار كنيد و بعد از گذراندن امتحانات كتبي و شفاهي احتمالا اجازه انجام اون كار رو پيدا

كنيد . در حالي كه وقتي به مساله پرورش و تعليم و تربيت كودكان و جوانان ميرسه ، من و شما به

راحتي ميتونيم اون رو انجام بديم و قرار نيست كه از هيچ آزمون و امتحاني بگذريم. از طرف ديگر بسياري

از ما اين تصور را داريم كه چون خود ما كودك بوديم و يا احتمالن به مدرسه رفتيم و يا در جامعه زندگي

ميكنيم ، پس بنابراين هم متخصص پرورش و تعليم و تربيت كودكانيم  و هم از نظر آموزشي كاملن

ميتونيم برنامه هاي سالم مفيدي رو طرح كنيم و يا اصولن به عنوان يك جامعه شناس ميتونيم زندگي

كنيم . زيرا ما كودكي ، دوران دبستان و يا محيط اجتماعي را پشت سر گذاشتيم و حال آنكه براي

بسياري از اين رشته ها دوره هاي چند ساله يا درست تر چندين ساله بايد پشت سر گذاشته بشه تا

فرد بتونه تازه با كليات اين امور آشنا بشه و بديهي است كه شايد فرصت اون رسيده كه در اينگونه موارد

نيز فقط  به تجربه فردي و شخصي ، به سابقه خانوادگي ، به نوعي ك هخود ما بزرگ شديم توجه و

اعتناي كمتري كنيم بلكه آن رو در چهارچوب موقعياتي كه ميفهميم و ميپذيريم قرار بديم و از آن بهره

بگيريم . مطلب ديگري كه در خصوص پرورش و تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان مايل هستم خدمتتون

عرض كنم اين هست كه به نظر من پدر و مادر به دو صورت اين موجود رو كه مانند اتوموبيلي هست

حركت ميدن . يكي با كليدي كه اون رو روشن ميكنن و اصولي رو كه تعقيب ميكنن و اين اتوموبيل را به راه

 مي اندازن و دوم اينكه طنابي يا زنجيري رو به او ميبندند و او رو ميكشند . متاسفانه بسياري از پدران و

مادران در طول تاريخ كار حركت دادن اين اتوموبيل يا حركت دادن فرزندانشون رو از طريق كشيدن اون

اتوموبيل با طناب و زنجير انجام داده اند تا از سيستم و فرصتي كه از نظر علمي و از نظر تكنيكي فراهم

شده استفاده كنند. و ميدونيم كه شايد مهمترين محبت و خدمت پرورش و تعليم و تربيت كودكان و

نوجوانان و جوانان هست و متاسفانه در كنار اين محبت و خدمت ، احتمال خيانت و جنايت با وجود همه

مهربانيها و حسن نيت ها وجود داره . به طوري كه برخي از اوقات پدران و مادران و يا مربيان و يا معلمان

آگاه و نا آگاه موجب نابودي و از ميان بردن فرزندان و يا شاگردان خود شدند و به همين دليل هست كه

اهميت پرورش و تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان جنبه ويژه و خاصي پيدا ميكنه .

لازم به ذكر است كه اين مطالب نوعي آموزش همراه با سرگرمي است و به هيچ وقت به عنوان تراپي يا

درمان در نظر گرفته نمي شود.

 

اميد من اين هست كه به اين نكته در جهت پرورش و تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان دقت داشته باشيد

كه حتمن بايد كاري كرد اما اين كار بايد كار درست خوب باشه نه كاري كه شما دوست داريد . به بيان

ديگه در خصوص رشد عزيزانمون من و شما نميتونيم منتظر و يا متوقف بمانيم به اميد آينده و يا برخي از

اوقات به اين بهانه كه خود اونها در آينده آنچه مه درست و خوب است انتخاب خواهند كرد . بارها از

دوستاني شنيدم كه دقتي كه سخن از دوستاني بوده كه با وجود تفاوت مذهبي و فرهنگي چگونه

فرزندان خودتون رو در اين زمينه بار بياريد گفته اند كه ما هيچ نظام فرهنگي و يا مذهبي رو به عزيزانمون

ياد نميديم . اونها را آزاد ميذاريم كه خودشون بزرگ بشن و بعدن آنچه را كه خوب و درست ميدونن انتخاب

كنند . واقعيت مساله اين هست كه ذهن كودك انساني متوقف نميتونه بمونه . و اگر پدر و مادر از نظر

فرهنگي و يا باورها و اعتقادات اونها را آگاه نكنند و اين امور و اصول رو در وجود اونها نكارند ، كودك به ناچار

اون رو از بيرون از دوستانش از محيط آموزشي از وسايل ارتباط جمعي خاهد گرفت و همانگونه كه اگر

شما به او زباني رو نياموزيد ، احتمالن اگر زبانهاي ديگه باشه اونها رو انتخاب ميكنه و اگر نباشه با

صداهايي به نوعي ميگذرونه . اما تموم توانايي خودش رو براي آموخت زبان و تفكر بعدن از دست خاهد

داد . بنابراين من و شما به عنوان پدر و مادر نميتونيم منتظر بمانيم ، به ويژه اينكه بعدن خاهيم ديد

مراحل و دوره هاي بحراني و اصولي و اساسي وجود داره كه اگر فرصت از دست بره برخي از اوقات تقريبن

كاري نميشه كرد و يا اگر كاري بتوان انجام داد با اشكال و گرفتاريهايي همراه خواهد بود . بنابراين ما بايد

هميشه كار درست خوب مناسبمون رو انجام بديم و در اين باره عدم انجام كار در بسياري از موارد بدترين

كار هست . انجام كار درست و يا انجام ندادن كار درست هر دو از نظر معيارها و ملاكهاي اخلاقي و

قانوني هميشه مطرح خواهد بود .

 

نكته ديگر اينكه  اگر احتمالن مطالبي ميشنويد لطفن به دنبال مقصر و گناهكار و يا احتمالن كسي كه او

را سرزنش و مورد خطاب قرار دهيد استفاده نكنيد . اجازه بديد آنچه را كه آموختيد به عنوان مسئوليتي

به جهت تغيير از حال به بعد يا از هم اكنون به آينده بدونيد تا احتمالن مقصر و گناهكار بودن فردي در

گذشته و نيز آرزوي ديگري دارم و اون اين هست كه مطالبي كه ارائه ميشه موجب اخلاف ، موجب برخورد

و تضادي نشه . همينقدر كه گفتگويي رو در ميان برخي از دوستان برانگيزه و همين اندازه كه بعضي رو به

تفكر و مطالعه بيشتر وادارد من به هدف و مقصود خودم رسيدم .

 

در امريكا از نظر قانوني و حقوقي ، كودك تا سن 18 سالگي است و حال آنكه از نظر رواني و اجتماعي

دوران كودكي 11، 12 و يا 13 سالگي پايان ميپذيرد و در زبان انگليسي لغت teenager به معني thirteen

تا nineteen يعني از سيزده تا نوزده دوران نوجواني شناخته ميشه و بعد از اون دوران جواني كه احتمالن

تا 26 يا 30 ادامه  پيدا ميكنه و حال آنكه در برخي از فرهنگها واقعن برخي از كودكي ، جواني و برخي از

اوقات بزرگسالي آغاز ميشده زيرا پديده كودكي و نوجواني و جواني موضوع تازه ايست . در 300 و يا 400

سال گذشته مردم فقط دو گونه بوده اند . كودك و يا بزرگسال . قبل از آنكه متوجه پايان يافتم دوران

كودكي خود شوند با مساله بزرگسالي و حتي صاحب فرزند شدن در اثر ازدواجي كه براي اونها ترتيب

داده شده بود ميشدند و حال آنكه در دنياي امروز موضوع نوجواني و جواني دوران آمادگي به جهت

زندگاني است .

 

قسمت اول: آمادگي براي حاملگي و آماده شدن براي داشتن فرزند هست . به دنبال اون فلسفه و

هدفهاي آموزش و پرورش و تعليم و تربيت مطرح خواهد شد . و سپس از تول به بعد در برنامه هاي ديگر

خواهد آمد.

 

در جهان طبيعت ، هستي و نيستي ، بودن و نبودن ، و تغيير و دگرگوني اساس و قاعده حيات يا

زندگيست . و موجودات به دليل آنكه هر چه هست ، نيست ميشه و هر چه بود هست ، به نابودي و

نبودن تبديل ميشه ، براي تداوم و بقا بايد به گونه اي عمل ميكردند و آنگونه كه ميشناسيم در طول تاريخ

و همچنان در خصوص باكتريها و برخي از سلولها هست انسان و برخي از موجودات از طريق تكثير و يا

كپي كردن خود به نوعي دوام و بقاي موجود و يا نوع خود را ممكن ميساختند . اما در مرحله اي از

طبيعت و يا شايد از آغاز به صورت پنهان يا آشكار اتفاقي ميوفته و اين ماجراي تكثير كه يك به دو و

معمولن دو به چهار  و چهار به هشت و شانزده و سي و دو افزايش ميافته ، به صورتي درآمده كه يك

موجود به تنهايي نخاسته يا نتوانسته كه نوعي مانند خود رو به وجود بياره بنابراين موضوع نر و ماده ،

مثبت و منفي به گونه اي كه با هم در آميزند مطرح شده و به وجود آمده و در نتيجه در خصوص انسان نيز

چنين اتفاقي افتاده . معلوم است كه در يك چنين شرايطي برخلاف گذشته كه موجود شماره يك موجود

ديگري درست مانند خودش رو به عنوان موحود شماره دو و سپس 3 و 4 به وجود مي آورد ، حال كه از

تركيب دو موجود يك موجود به دست مياد آنچه را كه در خصوص انسان با دقتا ميشناسيم اين موجود تازه

 50 درصد از هركدام از اين دو رو خواهد داشت . پس بنابراين ما با موجود تازه اي روبرو هستيم كه اين

موجود جديد و تازه شامل و حامل 50 درصد پدر و اجداد پدري ، و مادر و اجداد مادري خود هست و معلوم

هست كه در يك چنين شرايطي فرد تازه اي به وجود مياد كه با پدر و مادر خودش كاملن متفاوت هست .

اين تفاوت ميتونست در حد همين تركيب باقي بمونه . اما شاهكار ديگر خلقت يا طبيعت به اين صورت

هست كه در چنين شرايط يا حال يا وضعيتي آنچه كه به عنوان صفات و ويژگي ها از يك موجود يا از پدر و

مادر به فرزند ميرسه رو به گونه اي درآوردند كه صفات بهتر يا آنچه كه به عنوان ژن سالمتر و متناسب تر

هست از يك نسل به نسل بعد در صورتي كه در يكي از اونها هم باشه منتقل ميشه و آنچه كه به عنوان

ژن بد و نامناسب و ناسالم هست اگر در ديگري نباشه حذف و يا پنهان ميشه كه بعدن در نسل هاي

بعدي ممكنه همچنان خودش رو نشون بده . به بيان ديگر و زبان ديگه بر اساس اين انتخاب و گزينش

شرايطي به وجود مياد كه هر نسل از نسل قبلي كمي بهتر و برتر و سالمتر و متناسب تر باشه و در

نتيجه تنها مفهوم تداوم و تكرار در طبيعت اتفاق نميافته بلكه مفهوم تكامل و پيشرفت رو هم با خودش

داره . براساس چنين اتفاقي است كه من و شما با جهاني روبرو هستيم كه سخن از تكامل موجودات و

تكامل در طبيعت هست و ما از ثبات و يا تكرار آنگونه كه احتمالن ميتونست اتفاق بيوفته بسيار دور

هستيم. اما تازه اين ماجراي انتخاب به اين سادگي صورت نگرفته بلكه در ميان همان دو موجود نيز

همچنان مسابقه و رقابتي در جهت انتقال و يا رفتن بهترين ها به درون موجود بعدي وجود داره . به اين

معنا  كه حتي وقتي كه تخمكي از يك مادر براي به وجود آوردن فرزندي رها ميشه ، اين تخمك يكي از

انواع سالم و كامل تخمك مادر هست و اون زماني كه اسپرم و اسپرم ها به سمت اين تخمك حركت

ميكنند و حجوم ميبرند آنكه قويتر و سريعتر و بهتر و متناسب تر هست زودتر به تخمك ميرسه و به مجرد

ورودش با ايجاد فشاري شرايطي را فراهم ميكنه كه او بتونه تخمكي را كه آماده است و با اين حركت به

مرحله كمال خودش ميرسه براي فرزند سالم تر به وجود بياره . بنابراين ملاحظه ميكنيد كه در اين زمينه

كار طبيعت به بهترين صورت ممكن خودش بهترين رو برميگزينه و انتخاب و گزينش برتري رو موجب

ميشه . اما به خاطر اينكه اين كار رو با اطمينان و قطعيت انجام بده ، طبيعت به يك دست و دل بازي باور

نكردني دست ميزنه و اون اين هست كه حتي در يك رابطه عادي انساني بين 20 تا 200 ميليون اسپرم

حركت مي كنند تا از يك طرف با توجه به جنس زن و مرد و بر اساس قانون اعداد بزرگ تعداد زن و مرد رو

برابر كنند و از طرف ديگه بهترين بتونه و حتمن به تخمك برسه نه اينكه در ميانه راه احتمالن متوقف شده

و تخمك رو از باروري دور بداره . نتيجه چنين موضوعي در بقيه جنبه هاي طبيعت اين هست كه به يكباره

شما با تنوع باور نكردني موجودات روبرو ميشين . يعني اين همه گلهاي زيبا با اين همه بو و با اينهمه

شكل و فرم از يك چنين قاعده اي به دست آمده و تازه اين زيبايي و خوشبويي سبب شده كه پرندگان و

حشره ها رو به سمت خودشون جلب كنن و از طريق پراكنده كردن گرده هاي خود نسل بعدي رو بهتر و

بارور كنند. و يا در خصوص ميوه ها رنگ و شكل و طعم و بوي اونها سبب شده كه حشرات و پرندگان رو به

سمت خودشون جمع كنن و از طريق پخش تخم خودشون شرايطي رو فراهم كنند كه بتونه طبيعت با

تنوع و زيبايي و باروري فوق العاده همراه باشه . بنابراين ملاحظه ميكنيد كه آنچه را كه در جهان طبيعت 

به وجود آمده زمينه و شرايطي را فراهم كرده تا بتونه نسل بعد از من و شما بهتر و برتر از من و شما

باشه و بيخود نيست كه برخي باورشون چنين است كه ازدواج و تشكيل خانواده كنار خودش شايد

مهمترين هدفش به وجود آوردن فردي بهتر و برتر از پدر و مادر در جهان و در خلقت هست.

صفات و ويژگي هاي انساني از طريق نظام و سيستمي به عنوان ژن به انسان يا به كودك انساني

منتقل ميشه ولي طبيعت با رعايت چند قاعده و قانون شرايطي رو فراهم كرده تا من و شما بتونيم 

فرزنداني بهتر و برتز داشته باشيم . اما در جهان طبيعت مخصوصن در حيوانات دو غريزه يا Instinct سبب

ميشه كه بزرگ كردن يا به نوعي نگاه داري از فرزندشون به راحتي صورت بگيره . يكي غريزه حنسي

هست كه نر و ماده را به سمت هم ميكشانه و دوم غريزه مادري است كه در بيشتر موجودات سبب

ميشه مادر از فرزندش و در مواردي هم حنس نر از فرزندش مراقبت كنه . اما وقتي كه به انسان ميرسيم

، انسان داراي غريزه به مفهوم حيوان يا به عنوان مكانيزم  خودكار نا آگاه ، مسلط ، خادم نوع و پاسدار

نسل و نوع اون موجود هست وجود نداره . به بيان ديگه انسان داراي Drive  يا كشش ها و يا سوائقي

هست كه زندگي او رو به اين سمت و اون سو ميكشونه اما به مفهوم غريزه اي كه در حيوان ديده ميشه

در انسان چنين چيزي نيست . نه غريزه جنسي در انسان هست و نه غريزه مادري. كشش و تمايلي

جنسي در حالت عادي و طبيعي در ميان انسانها چه زن و مرد وجود داره و تمايلي و محبتي و آمادگي

اي از نظر دروني و محيط اجتماعي براي مراقبت از كودك اما آنچه را كه نام غريزه در دنياي حيوانات ميشه

گذاشت  بر رو ي رفتاري كه در حيوان ديده ميشه ، در انسان وجود نداره. پس بنابراين  كودك انساني با

پدر و مادري كه داراي غريزه پدري و مادري هستند بزرگ نميشه . از جانب ديگه كودك انساني زود و يا

شايد بتوان گفت نارس به اين دنيا مياد . به طوريكه وقتي كودك انساني به اين جهان پا ميگذاره شايد

يكي از ضعيف ترين ، حقيرترين و محتاجترين موجودات هست . تا آنجا كه اگر مورد مراقبت خارجي قرار

نگيره مرگ او قطعي و حتمي است . اما شايد بايد مادر شانزده تا هفده ماه بيشتر فرزند خودش رو نگه

ميداشت تا در وقت تولد كودك انساني امكان زندگي و حيات رو پيدا ميكرد اما اگر قرار چنين ميبود وزن اين

كودك آنچنان ميشد كه مادر رو از اينكه بتونه به روي پاي خود بايسته و زندگي كنه دور ميكرد و او ناچار

بايد به صورت 4دست و پا در ميومد و چون چنين چيزي براي مليون ها و يا صدها هزار سال پشت سر

گذاشته شده بود ، ناچار كودك انساني زودتر از حد معين به دنيا مياد و معلوم هست كه احتياج به نوعي

مواظبت و مراقبت دايمي  و هميشگي داره . مادر به تنهايي از عهده چنين كاري بر نمياد . علتش اين

هست كه با توجه به حاملگي بعدي و شير دادن فرزند و يا ناتواني در دادن شير به فرزندش كه در طول

تاريخ يكي از بزرگترين عوامل مرگ و مير نوازادان و كودكان بوده ، مراقبت از كودك به اين سادگي ها صورت

نخاهد گرفت و در نتيجه كمك پدر رو احتياج داره و به خاطر اون هست كه شايد در محيط اجتماعي شرايط

و زمينه هايي پيدا شده كه خانواده ي انساني برخلاف بقيه موجودات فقط  با توليد مثل آغاز نشده و يا

بعد از حاملگي  يا تولد بچه پايان نپذيره . بلكه زن و مرد در تمام مدت بزرگ شدن فرزندشون در كنار هم و

با هم باشند . از نظر جامعه شناسي انگيزه اصلي و اساسي و علت مشخص اينكه من و شما با خانواده

به صورت بلند مدت روبرو هستيم مواطبت و مراقبت از كودكان بوده ، از جانب ديگه ميل جنسي كه در

بيشتر حيوانات موسمي و فصلي هست و فقط براي مدت كوتاهي در سال خودش رو نشون ميده و بعدن

كنار ميره وقتي كه به انسان ميرسه بعد از بلوغ دايمي و هميشگي است و بنابراين در ارتباطات جسمي

و جنسي و بدون ترتيب در مرحله اوج و كمالش ، محبت و عشق، بهانه ديگر يا دليل بهتري براي ماندن و

بودن اعضاي خانواده با هم رو فراهم ميكنه . به همين جهت است كه شايد بتوان گفت در هيچ موجود

ديگري نه تنها پدر و مادر در تمام مدت بزرگ كردن فرزند در كنار هم نيستند ، تنها موجودي كه پدر بزرگ و

مادر بزرگ و يا حتي پدران و مادران اونها به نوعي در تربيت و پرورش و تعليم تربيت نوزادان و كودكان

دخالت ميكنند ، درخصوص انسان هست. و اين نكته بسيار با اهميت هست كه زمينه اي رو براي نه تنها

تشكيل خانواده كه نظام خويشاوندي و قوم و قبيله فراهم كرده و در نتيجه انسانها به دور هم جمع شدند

ولي شايد محور اساسي و اصلي موضوع توليد مثل و بزرگ كردن كودكان در طول تاريخ بوده و البته معلوم

هست كه با يك چنين تركيبي وقتي كه به نقاط مختلف دنيا نگاه ميكنيم و مخصوصن اون زمان كه توجه

به شرايط اقتصادي و اجتماعي ميكنيم انواع مختلف و متفاوت خانواده و نظام خويشاوندي فراهم آمده و

به همين جهت است كه آنچه كه نظام خانواده من و شما يا محيط فرهنگي من و شما هست اي بسا

فقط 5 تا 10 درصد نوع يا انواع خانواده ايست كه من و شما در جهان هم اكنون ميشناسيم و يا در طول

تاريخ داشته ايم . به همين جهت است كه در اين خانواده ها مسايل برتري و امتياز پدر و مادر نه تنها در

ارتباط با فرزندان كه در محيط اجتماعي و سياسي و اقتصادي فراهم آمده و من و شما رو با انواع سالارها

و سالاريها روبرو كرده : مرد سالاري ، پدر سالاري ، پدر تباري كه يعني  تبار و خويشاوندان پدر مهمترند .

پدر بومي كه محل زندگي آينده بعد از ازدواج در منطقه زندگي پدر خاهد بود يا درست برعكس مادر

سالاري ، مادر تباري ، مادر بومي . ولي ميدونيم كه در طول تاريخ حتي جوامع مادر سالار معمولن به اين

معنا نبوده كه زنان بر مردان برتري داشتند بلكه به اين معنا بوده كه فاميل و خويشاوندان  زن يعني تبار

زن اهميت و ارزش بيشتري داشتند. يعني در اين جوامع دايي مهمتر از عمو بوده ولي معناش در بيشتر

موارد اين نبوده كه زن بر مرد برتري داره و اگر احتمالن جوامع مادر سالاري رو مطالعه كنيم خواهيم ديد كه

در اين جوامع نقش زن از اهميت ويژه اي برخوردار بوده است . به هر حال امروزه ميدانيم كه نوع سالم و

كامل خانواده ، خانواده هسته اي يا خانواده ايست كه در آن فقط يك زن و يك مرد حاضرند و شركت

ميكنند. Nuclear Family . خانواده هسته اي كه شامل پدر و مادر و فرزندان هست و درحالي كه عشق و

محبت و رابطه و دوستي همه گونه بين اعضاي خانواده و خويشاوندان وجود داره اما واحد خانواده و

مخصوصن محل زندگي آنها به صورت پدر و مادر و فرزندان هست . اين نوع خانواده هست كه به زن و مرد

اجازه ميده با نزديك شدن به هم و برابري و به گونه اي همكاري و ياري شرايط تازه اي رو كه متناسب با

دنياي امروز هست فراهم كنند و از جانب ديگه فرصت و امكان اينو ميده كه سالم ترين و بهترين نوع كودك

انساني به وجود بياد . به اين معنا كه ميدونيم حداقل در 18 يا 20 ماه اول كودك احتياج به يك نفر مواظب

و مراقب دائمي داره و ديگراني كه به او كمك ميكنند . به بيان ديگه شايد بتوان گفت پدر بايد از مادر

مراقبت كنه و مادر از فرزند . حتي دخالت پدر و يا نوع ديگر رابطه پدر با فرزند مفيد نخاهد بود . به اين معنا

كه اگر كودك انساني در 18 ماه اول با يكدستي و يكنواختي بزرگ نشه و تنوع رفتار و ارتباط رو داشته

باشه از گيجي و گمي برخوردار خاهد شد كه ميتونه كاملن اعتماد و اطمينان او رو به ديگران از بين ببره و

بنابراين حتي اگر پدري قصد كمك ، كه بايد چنين باشه، به همسر خودش رو داشته باشه بايد به گونه اي

عمل كنه كه مادر درارتباط با فرزند خودش عمل ميكنه. به بيان ديگه با نوع ديگري از اصول آموزش و

پرورش و تعليم تربيت فرزند خودش رو روبرو نكنه و بنابراين در يك چنين شرايط و وضعيتي هست كه من و

شما ميتونيم فرزند سالمي رو داشته باشيم كه در 18 يا 20 ماه اول فقط در كنار مادر و يا كسي است كه

از اون مراقبت ميكنه و بعد از اون با همكاري پدر و مادر هر دو اونچه رو كه بايد انجام بدن انجام خاهند داد و

در اين خانواده ديگري نقشي ، وظيفه اي ، مسئوليتي ، و تعهدي فراسوي كمك و ياري نخاهد داشت. به

اين معنا كه در جهت پرورش و تعليم و تربيت  عقيده اي و نظري و راه و روشي رو ارائه بده كه مخصوصن با

راه و روش پدر و مادر مخالف باشه .  به بيان ديگه امروز كودك انساني وقتي از سلامت رواني برخورداره

كه  در آغاز فقط مادر و سپس پدر و مادر و ديگر هيچ در زندگي او و در كار تربيتي او دخالت داشته باشند .

بعدن ديگران به نوعي هماهنگ و همراه با پدر و مادر نقش خودشون رو به عنوان معلم و مربي و يا محيط

اجتماعي انجام ميدن . و يا همچنان پدر و مادر تعيين كننده سرنوشت و چكونگي تعليم تربيت و پرورش

فرزندانشون خواهند بود. به همين جهت است كه اميد من اين است كه اين تصور كه برخي اوقات براي ما

پيدا ميشه كه ما در دوره اي زندگي ميكرديم  كه فرهنگ "ما" غالب بوده  و امروزه با نظامهاي تازه به

دنبال فرهنگ "من" و فقط "من" هستند ، با اينچنين توهمي خودمون رو درگير نكنيم . زيرا در طول تاريخ

از اونجا كه مني وجود نداشته فرهنگ مايي هم وجود نداشته . فرهنگ " آنها " يا " ديگران " بوده. ما در

جوامعي بزرگ شديم كه حتي پرورش و تعليم و تربيت كودكان و جوانان ، خوشبختي و سلامت و سعادت

اونها منوط و موكول به موافقت ، به رضايت و به نظري بوده كه ديگران درباره بچه هامون داشتن تا اونجا كه

متاسفانه برخي از ما تا آنجا پيش رفتيم كه ترجيح ميديم بدبخت باشيم اما مردم مارو خوشبخت بدونن

تا اينكه خوشبخت باشيم و مردم مارو بدبخت بدونن . در يك چنين نظامي سخن از اينكه ما در فرهنگ ما

و همه بوديم بدون ترديد واقعيت نداره . مساله اين است كه ديگران بودند كه مهم بودند. نظر اونها ،

قضاوت اونها ، حرف اونها و رفتارهژاونها و در يك چنين شرايطي ما سخن از جامعه و يا فرهنگ مبتني بر "

ما " نداشتيم. اون زماني كه " من " ها به فرديت و هويت خودشون ميرسند ، اون زمان هست كه اين

اميد وجود داره كه در زمينه هايي كه بايد ، به سمت فرهنگ و جامعه اي كه مبتني بر " ما " و مبتني بر

همكاري و عشق و محبت و دوستي و صميميت هست ، حركت كند. حال با توجه به اين مساله اجازه

ميخام كه اشاره اي درباره ي آمادگي براي حاملگي و داشتن فرزند داشته باشم . شما ميدونيد كه

متاسفانه به دليل ويژگيهاي رواني و شرايط و محيط اجتماعي بسياري از ما كالا يا متاع ازدواج نيستيم .

يعني اصلن براي زندگي با هيچ كس آماده نيستيم . ما نه تنها با پدر و مادر خود ، با خواهر و برادر خود ،

حتي اگر از خود ما كپي درست كنند و يا برادر و خواهر دوقلو هم نميتونيم زندگي كنيم . به بيان ديگه و

متاسفانه بسياري از مردم هستن كه بايد گفت و احتمالن به دليل آسيب كودكي و يا حوادث بعدي

اصولن كالاي پدري و مادري نيستند . اما برتر از اون كالاي ازدواج ، زني و شوهري ، نخواهند بود . علت

اين مساله رو ميشه در اينجا ديد كه بسياري از ما وحشتي از عشق ، دوستي و محبت داريم . به اين

معنا كه من در كوردكي يا سخت به اين عشق و محبت كه حتمن نياز كودك هست محتاج بودم و كسي

چنين محبتي رو در حق من نكرده و در نتيجه به اين نتيجه رسيدم كه محبتي در جهان نيست يا بهتر

است كه منتظر چنين محبت و عشقي نباشم . دوم اينكه اون كساني كه مدعي عشق و محبت به من

بودند بيشترين آسيب و زيان رو به من وارد كردند و درد و رنج اصلي و اساسي من از ناحيه اونها بوده و

بنابراين به اين نتيجه رسيده ام كه نتيجه و پايان اين عشق و محبت چيزي جر درد و رنج و حسرت و

افسوس نخاهد بود و يا احتمالن من به خاطر شرايطي كه در زندگي ديگران ديدم و روابط بد و نامناسبي

كه در بقيه خانواده ها يا خانواده خودم يا خويشاوندانم  مشاهده كردم به اين نتيجه رسيدم كه احتمالن

زندگي زناشويي ارزش و اهميتي نداره و بنابراين كوشش در جهت به وجود آوردنش حتمن اشتباه

بزرگيست . از طرف ديگه ممكنه من ازون كساني باشم كه هنوز به ثبات و قرار نرسيدم و نقطه اي ازين

قرار گريخته و من رو با فرار همراه كرده تا اونجا كه تنوع و نوعي در زندگي براي من اصل و اساس هست و

ترجيح ميدم در زندگي كه من با ديگران و افراد مختلف باشم تا با يك نفر و روابط خودم رو به صورت

گسترده اي در ارتباط با ديگران قرار بدم تا با فرد ويژه و مخصوصي و بنابراين به خاطر اون هست كه اصولن

كالاي ازدواج نيستم و بلخره اين احتمال وجود داره كه تعهد مسئوليت و وظيفه اي رو كه يك فرد در زندگي

زناشويي بايد داشته باشه من نه قبول دارم و يا تصور ميكنم كه امكانش و تواناييش رو دارم و يا احتمالن

ممكنه اصلن اون رو نخام . بنابراين با توجه به اين زمينه ها و جنبه ها هست كه بسياري از مردم ممكنه

ترجيح بدن به درسشون ، به كارشون ، به باورهاشون و به جنبه هاي ديگر زندگي توجه كنن و اصولن

وقت و نيرو و انرژي رو براي داشتن خانواده مورد استفاده قرار ندن . اما همانگونه كه عرض كردم متاسفانه

كساني هستن كه با وجودي كه ممكنه كالاي ازدواج باشن ، و در اين بازار متاع قابل داد و ستد ، كالاي

قابل پدري و مادري نيستند. به اين معنا كه آمادگي براي پدري و مادري ندارند . اين افراد معمولن تجربيات

بسيار بدي در كودكي داشتنو از كودك و كودكي بيزارند و اصولن اون دوران رو دوران بدي ميدونستند و

ميدانند كه در گذشته بايد با سرعت ازون خارج شد و به دنبال بزرگ شدن و از اين مرحله بيرون آمدن

بودند . از طرف ديگه كساني كه به وسيله خواهران و برادرانشون بزرگ شدند ، اين امكان وجود داره كه

اين افراد به خاطر اينكه خواهر و برادر مضطرب كم دان ناتوان مسئول بزرگ كردن اونها بوده از پا دراومدن و

چنين دوراني رو به هيچ وجه دوست ندارند و نميپذيرند. يا ممكنه خود اونها به عنوان خواهر و برادر بزرگتر

مسئوليت بزرگ كردن خواهران و برادران كوچكتر رو داشتن و به بيان ديگه شايد بشه گفت پدري و مادري

رو در كودكي تجربه كردن و ديگه حوصله و آمادگي رو براي داشتن فرزند ندارن . به همين جهت است كه

آمار نشون ميده كه اگر حدود 10 درصد زنان تمايلي به داشتن فرزند ندارن اين زنان اگر فرزندان آخر

خانواده مخصوصن در خانواده هاي شلوغ بيش از 5 يا 6 نفري باشند كه نوع ويژه اي از روابط رو با پدر و

مادر و برادران و خواهران خود داشتند ، تمايلي به داشتن فرزند ندارن و با وجودي كه ممكنه به ازدواج تن

دربدهند مايل نيستند كه فرزندي داشته باشند . مگر به دلايل فشار خارج و يا احتمالن انتظاراتي كه

هست . از طرف ديگه بسياري از كودكان اگر در دوران كودكي با مرگ عزيزانشون مخصوصن خواهر و برادر

يا بچه هاي فاميل روبرو شده باشند ممكن هست كه تمايل به داشتن فرزند نداشته باشند .و گروه ديگري

به خاطر باورها و اعتقاداتي كه درباره فرزند و مخصوصن بزرگ كردن او داشته باشند و دارند مايل نيستند

فرزندي داشته باشند . زيرا به دنبال مرد و زني ويژه ، كودكي استثنايي و شرايط و موقعيتي كاملن غير

واقع بينانه ميگردن و بنابراين چون چنين محيط و شرايط و روابطي پيدا نميشه احتمالن مايل به ازدواج و يا

صاحب فرزند شدن رو نخواهند داشت . از طرفي ديگر برخي از ممردم به دليل نگاهي فلسفي كه جهان

رو پوچ و بيهوده و رفتار انسان رو عبث ميدونند ، معتقدند كه چرا انسان بايد در چنين دنياي خالي موجود

تازه اي رو بياره و برخي ديگه چون جهان رو پر از وحشت و گرفتاري ميدونن به اين نتيجه رسيدن كه در

دنيايي اينچنين بد و فاسد و خراب چگونه انسان بتونه عزيز خودش رو بياره . در اينجا فقط به يك نكته بايد

توجه ويژه اي داشت كه برخي از افراد كه مخصوصن بسيار نشان ميدهند و وانمود ميكنند كه عاشق بچه

و بچه ها هستند و به گونه اي برخي از اوقات غير عادي حتي با اعضاي خانواده و فاميل و فرزندان اونها

برخورد ميكنند ، اين افراد ممكن است كه در حالي كه وانمود ميكنند و حتي خود باور دارند كه عاشق بچه

هستند واقعن از داشتن بچه بيزار باشند و اين مكانيزم دفاعي كه در كودكي به عنوان تعكيس يا reaction formation اون رو ميشناسيم يعني كاملن واژگونه و دگرگونه دانستن و يا حالي رو كه انسان ميتونه

داشته باشه ريشه اين گرفتاريست . به بيان ديگه اگر كسي هستيد كه احتمالن كودكي خوبي نداشتيد،

اگر كسي هستيد كه اصولن دوران كودكي شما با مسائل و مشكلات فراواني همراه بوده اما به نظر

ميرسه و چنين تصور ميكنيد كه سخت مايل به داشتن فرزنديد بهتر است كه اين رو با فرد آگاهي چك

كنيد و مطمئن باشيد كه چنين تمايلي واقعي و حقيقي در شماست  . نه فقط به صورت شعاريست كه

برخي از ما در بيشتر زمينه هاي زندگي مخصوصن اون زمان كه تاييد و تصويب مردمان رو به دنبال داره

برخي از اوقات بيان ميكنيم . به هر حال من و شما اگر كالاي ازدواج هستيم ، اگر كالاي پدري و مادري

هستيم و اگر ازدواج كرديم بايد شرايطي رو براي آمادگي ازدواج خودمون رعايت كنيم و به بيان ديگه من و

شما براي داشتن فرزند بايد آماده باشيم.

 

اين مطلب رو با بيان نكاتي در اين زمينه با شماره عرض ميكنم :

1.       سلامت فيزيكي و روانيست. يعني كسي كه مايل هست پدر و مادر بشه بايد سلامت فيزيكي و

رواني خودش رو چك كنه و حتي در اين زمينه آگاهي هاي لازم رو به دست بياره .

2.       بايد مطمئن بشه كه روابط خوبي با همسرش و خويشاوندان خود و همسرش داره . به بيان ديگه

آمدن بچه اين روابط رو به هم ميريزه و برخي از افراد رو كه در حاشيه و كنار بودن دوباره به صحنه مياره و

مسايل و مشكلات حتي گذشته و يا پنهان شده رو آشكار ميكنه . بنابراين داشتن روابط خوب بين زن و

مرد و داشتن روابط بهتر با خويشاوندان موضوع دوم هست.

3.       توافق درباره داشتن كودك و زمان و وضعيت مربوط به او هست. به بيان ديگه دي اين گونه موارد به

هيچ وجه موافقت يكي و مخالفت ديگري نميتونه مبناي انتخاب قرار بگيره . تا زماني كه هر دو با تمام

وجودشون مايل به داشتن فرزند نيستن . تا زماني كه همه موانع برداشته نشده . تا زماني كه درباره

اصول و اساس اين رابطه با هم گفتگو نكردن و به توافق نرسيدن داشتن فرزند اشتباه و اشكال بزرگي

خاهد بود و گرفتاريهاي فراووني رو به دنبال خاهد داشت.

4.       وضعيت اقتصادي اونهاست كه بايد خاطرشون آسوده باشه كه امكانات مالي رو به جهت بزرگ

كردن فرزند دارن  . در اين زمينه خوشبختانه در شرايط عادي هزينه زيادي فرزند نداره . بنابراين مايل

نيستم كه اين تصور به وجود بياد كه بايد از نظر اقتصادي كاملن تامين نه تنها در حال كه براي هميشه

وجود داشته باشه . ولي داشتن حداقل امكانات اقتصادي مخصوصن با تغييراتي كه در خانه پيدا ميشه و

امكان كار نكردن يكي يا برخي از اوقات حتي هردورو ممكنه ، به صورتي كه در گذشته بوده بايد به

حساب آورد.

5.       مساله آگاهي و مهربانيست . به اين معنا كه من و شما بدونيم كه اساس كار تربيت دو چيز

هست . يكي آگاهي و دانايي ماست و ديگري مهربانيست . مطمئن باشيم كه در زمينه آگاهي و

مهرباني به اون اصل و اساسي كه لازم هست در اين زمينه رسيديم و آماده ايم كه موجود ديگري رو به

اين جهان بياريم كه با آگاهي و مهرباني امكان دادن سلامت رواني و يا فراهم كردن شرايط زندگي او رو

داشته باشيم.

6.       داشتن وقت ، حوصله و انرژيست . برخي از ما اصولن حتي براي خودمون هم حوصله نداريم.

برخي از ما حتي براي كارهاي ضروري و لازم هم با مشكل روبرو هستيم . بسياري از ما به دليل

ويژگيهاي رواني و يا حالاتمون احتمالن از انرژي لازم براي اداره زندگي خودمون و يا خودمون برخوردار

نيستيم . معلومه كه در يك چنين شرايطي احتمالن بزرگ كردن كودك مساله بسيار جدي اي خاهد بود .

7.       و بلخره مساله وقت هست . بسياري از ما هنوز كار درسمون ادامه داره . بسياري از ما دوره

 هايي رو به پايان بايد برسونيم . افرادي هستند كه به دليل نوع كار ، سفري كه دارند ، انتظاراتي كه از

اونها هست ، اون وقت لازم رو و اضافه رو كه بايد فراهم كنند تا ازون طريق بتونن احتمالن به فرزندشون

برسند رو نخاهند داشت و بدون ترديد براي من و شما به عنوان كسي كه مايليم صاحب فرزند بشيم،

فرزند بايد در اولويت يا Priority يا ترجيح اصلي و اساسي زندگي قرار بگيره . به اين معنا كه براي من و

شما بايد مساله فرزند به عنوان اصل مقدم باشه . زيرا سلامت و سعادت او كاملن مرتبط و موكول به

رفتار من و شما خواهد بود.

8.       بايد مطمئن باشيم كه از حمايت و محبت ديگران برخورداريم . به بيان ديگه اين كاريست و يا

باريست كه به تنهايي به سامان نميرسه . و وجود و حضور افرادي كه ميتونن با راهنمايي و حمايت و

هدايتشون من و شما رو كمك كنند ضروريست و الا دز برخي از موارد احساس تنهايي و حدايي و يا نوع

ديگري از زندگاني ميتونه مساله آفرين باشه.

9.       من و شما بايد مطمئن باشيم كه با تولد فرزند زندگي ما به نوعي آغاز شده ، رابطه ما به طريقه

جديدتر و بهتري به وجود آمده ، زندگي من و شما معنا و مفهوم ديگري پيدا كرده . متاسفانه در برخي از

جوامع داشتن و يا پيدا كردن فرزند به معني پايان زندگي ، پايان رابطه خوب ، پايان رسيدگي به خود و

مواظبت و مراقبت از خود و خوددوستي است . معلوم است كه هرگونه آسيبي در اين زمينه مستقيمن

متوجه فرزند خاهد شد . بنابراين فردي ميتونه صاحب فرزند بشه كه بدونه زندگي به معني خوب و بهتر و

برتر و درستش آغاز شده تا اينكه پايان پذيرفته و

10.    من و شما در حقيقت به نوعي در خلق يك موجود شركتي داريم . خلق موجودي كه به دست من

و شما به عنوان پدر و مادر آغاز ميشه و در ابتداي زندگي نقش من و شما بسيار مهم و اساسي

هست . اما بايد به او فرصت اين رو بديم كه او كه مخلوق خداست ، خالق خودش بشه. جهان رو آنچنان

براي او گشاده كنيم و فرصتها و امكانات رو براي او فراهم ، كه او بتونه از اين طريق به بهترين و برترين

صورت ممكن خودش برسه.